جواب معرکه
اسمان شب،سکوت خاص خودش را دار سکوتی که میبلعد تمام هیاهوی و شلوغی هارا
گاه فکر میکنم اگر شب ها نبود چه میشد؟شب هایی خلوت،مهمان خودم و اسمان که با آهنگی از فروغ ان را میگذرانم
به اسمان که نگاه میکنم ستارگان چشمک میزنند به راستی به چه کسی؟به من دیوانه عالم؟یا بین خودشان زمزمه ای دارند؟کسی چه میداند؟
ماه را نگاه میکنم یاد حرف پدربزگ می افتم که میگفت:میبینش؟اره همون کره سفیده،هزار تا چاله داره ولی سمبل زیباییه بخدا که کامل بودن زیبایی نیست،زیبای توی رفتارته مرامته کلامته
ان موقع ها که نمیفهمم مردی چی میگفت ولی الان،با تک تک وجود میفهممش
هزارتا پند توی یه پارچه آسمان جمع شده به راستی که شب،عالم دیگریست عالم سکوت خاموشی و ارامش،عالم نهایت کمال در عین پرنقصی عالمی که از سنگدل ترین ها هم حرفایی میکشه بیرون روبه ماه سفره دل باز میکنند،تا باشد از این عالم ها....